وارد دفتر شد . سراغ سردفتر را گرفت و یکراست به من که میانۀ دفتر ایستاد بودم نزدیک شد . بدون اینکه خودش را معرفی کند احترام و عزت گذارد و بعد دست پیش آورد . نسخه ای از روزنامه ویک سی دی و دفتر مشاغل مالیاتی !
معلوم افتاد مأمور رسانیدن آگهی روزنامه اسامی کاندیداها و زمان برگزاری انتخابات کانون قم است . بسیار خوشحال شدم . اجازه نداد با چایی یا آب خنک پذیرائیش کنم . عجله داشت . ولی اجازه داد عکسی به یادگار از او در اینجا بگذارم و زیبا بود وقتی گفت : « بگذار عینکم را بگذارم تا همه بدانند آبادانی هستم .» از این همه غیرت خوشم آمد . باید نسبت به خود و شهر خود غیرت داشت . دست مریزاد نامه رسان .