چرا باید استادی در چنین مقام و مکانتی به عللی و از جمله موضوعی که از سوی دستگاه عریض و طویل آستان قدس رضوی در حق ایشان روا شده و به این واسطه حقی از ایشان پایمال گردیده است ، این استاد برجسته و نامآور از میهن دور بوده و فرصت خوشه چینی و دیدار علاقمندان با ایشان ناممکن باشد ؟! می توانید موضوع را در اینجا ببینید . آیا زمان آن نرسیده که به جای تندروی و راندن فرهیختگان و دلسوزان که در فاصله دور مکانی و زمانی عنان اختیار را در شوق محبوب از کف میدهند ، بر افعال گذشته خویش قلم بطلان بکشیم و حق را در جای خود بنشانیم ؟!
هنگامی که کتاب تازه انتشار نامههای دانشور فرزانه مرحوم علامه محمد قزوینی به شادروانان محمد علی فروغی ( ذکاء الملک ثانی به تعبیر استاد ) و عباس اقبال آشتیانی با مقدمۀ عالمانه و سراسر درد واندوه استاد معظم جناب آقای دکتر احمد مهدوی دامغانی که به حق به آن نوشتهها عناوین « غمنامه » و « رنجنامه » دادهاند به دستم رسید با اشتیاق به خواندن مقدمه پرداختم تا به آنجا رسیدم که استاد معظم خود را « ناچیزِ مهجورِ آواره » خواندند و من عنان اختیار از کف داده، کتاب را بستم و گریستم !
این توصیف دکتر احمد مهدوی از حال و روزگار خود چنان مرا منقلب نمود که برآن شدم تا خدمت ایشان تماس گرفته و جسارت بر گلایهی خود را خدمتشان معروض دارم و بگویم ؛ مهجور و آواره ما هستیم که از محضر گرانقدر و عطرانگیز شما به دور و شایستگی تلمذ و یادگیری علم و معرفت و اخلاق را نداریم . تا اینکه این فرصت امروز دست داد .
بنده علت را عرض و استاد ابتدا بر توصیف خود پای فشردند . عرض کردم : روزی نیست که ما وصفی از شما نشنویم و نوشتهای در مورد حضرتعالی نخوانیم و هرجا ثمری از شاخسار بلند و پربار علم و معرفت شما نچینیم . شاهد هم آوردم . نوشتار مربوط به تاریخچۀ دفاتر اسناد رسمی که ایشان خدمت جناب آقای دکتر معزالدینی ارسال کرده و بالمناسبة در ایام ششم دی بازنشر گردید و متأخر بر آن نوشتهای که اخیرا در شماره ۱۰۹مجله وزین « بخارا » در بزرگداشت مرحوم عبدالرحیم جعفری مؤسس انتشارات امیرکبیر تحت عنوان « عبدالرحیم جعفری در جستجوی صبح » از ایشان منتشر گردید .
ایشان در پاسخ فرمودند : هجران و آوارگی من « دوری از سرور و ولینعمت خودم حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء است … » و تغیّر حال با آن صدای گرفته و تنفس مشکل فرصت صحبت نداد . عرض کردم : بنده هر بار مشرف میشوم به یاد و نیابت شما نماز میگذارم و زیارت می کنم . صدای ایشان به گریۀ ممتد و تشکر بلند و لحظاتی ارتباط کلامی جای خود را به غَلَیان عواطف داد .
بنده کوچکتر و ناچیزتر از آن هستم که در مقام معرفت و دانش و شیفتگی ایشان به مسقطالرأس و ارتباط عاطفی و شناخت ایشان سخنی بگویم اما عرض بنده این است :
چرا باید استادی در چنین مقام و مکانتی به عللی و از جمله موضوعی که از سوی دستگاه عریض و طویل آستان قدس رضوی در حق ایشان روا شده و به این واسطه حقی از ایشان پایمال گردیده است ، این استاد برجسته و نامآور از میهن دور بوده و فرصت خوشه چینی و دیدار علاقمندان با ایشان ناممکن باشد ؟! می توانید موضوع را در اینجا ببینید . آیا زمان آن نرسیده که به جای تندروی و راندن فرهیختگان و دلسوزان که در فاصله دور مکانی و زمانی عنان اختیار را در شوق محبوب از کف میدهند ، بر افعال گذشته خویش قلم بطلان بکشیم و حق را در جای خود بنشانیم ؟!
موضوع دومی که موجب افتخار افزون این کوچکترین به جایگاه کتابت و دفاتر اسناد رسمی گردید ، اطلاع ایشان بر انتشار نامه اخیر جمعی از دفاتر در رابطه با « تقسیم اسناد » به ریاست محترم سازمان بود . ایشان با عبارت « درد قدیمی و کهنه تقسیم اسناد … » از این نامه یاد کردند.
اینکه ما بدانیم عرصه مطالبات و خواست جمعی ما مرزها را نیز در مینوردد و محصور در محدوده صنفی و داخلی نمیماند ، بایستی موجب همدلی بیشتر و اتحاد ناگسستنی تر ما و فراتر از خواستهای زودگذر و شخصی باشد و به جایگاه خود باور داشته و در اعتلای جایگاه معدلت مکان خویش بهتر و بیشتر بکوشیم .